48

من سال‌ها نماز خوانده‌ام. بزرگترها می‌خواندند. من هم می‌خواندم. در دبستان مارا برای نماز به مسجد می‌بردند. روزی در ِ مسجد بسته بود. بقال سر گذر گفت: «نماز را روی بام مسجد بخوانید تا چند متر به خدا نزدیک‌تر باشید.» مذهب شوخی سنگینی بود که محیط با من کرد و من سال‌ها مذهبی ماندم بی‌آنکه خدایی داشته باشم....


کتاب هنوز در سفرم سروده‌ی سهراب سپهری


Subscribe in Google Reader

نظرات 3 + ارسال نظر
amxi شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 22:30

آدم خیلی کار ها رو چون بقیه می کنن می کنه بدون اینکه فایده ای بهش برسونه
عجب دنیایی شده

شوریجه دوشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:54

این چیزا رو همه میدونن ولی نمیخوانم قبول کنن شما هم به خودتون زحمت ندین
اگه راحتین همین جوری ادامه بدین و اگه ناراحتین دیگه ادامه ندین

اگه کاری که انجام میدین هوشمندانه باشه اصلا مهم نیس که دیگران شما رو احمق فرض کنن

لیلو چهارشنبه 10 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 20:06 http://jakh.blogfa.com

مذهب هنوزم واسه بعضیا قضیه ی قابل تاملیه ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد