64

یک شب بدون آتش و بدون ماه، در حال خوردنِ یک ظرف خرما، به جوان گفت: «زنده هستم. وقتی دارم می‌خورم، به چیزی جز خوردن نمی‌اندیشم. اگر در حال حرکت باشم، فقط راه می‌روم. اگر ناچار شوم بجنگم، آن روز نیز مانند هر روز دیگری، برای مُردن خوب است. چون نه در گذشته زندگی می‌کنم نه در آینده. تنها اکنون را دارم، و اکنون است که برایم جالب است. اگر بتوانی همواره در "اکنون" بمانی، انسان شادی خواهی بود. آن وقت می‌فهمی در صحرا زندگی هست، که آسمان ستاره دارد، و جنگجویان می‌جنگند، چون این بخشی از نوع بشر است. زندگی یک جشن است، جشنی عظیم، چون همواره در همان لحظه‌ای است در در آن می‌زی‌ایم، و فقط در همان لحظه.»


کتاب کیمیاگر نوشته‌ی پائولو کوئلیو


Subscribe in Google Reader

نظرات 4 + ارسال نظر
سیما شنبه 11 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:21

آنچه را گذشته است فراموش کن و بدانچه نرسیده ای رنج و اندوه مبر

قبل از جواب دادن فکر کن

هیچکس را تمسخر مکن

نه به راست و نه به دروغ قسم مخور

مرتضی شنبه 11 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 13:07 http://lovedesign.blogsky.com

چقدر قشنگ یادم مونده نوشته های این کتاب
خیلی جالبه
مرسی

علی سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:32

اینو خودت فارسی کردی؟؟!!

نه از روی زیرنویس ـشه

تندیس چهارشنبه 28 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 09:16 http://andishehman.blogfa.com/

سلام
چرا دیگه نمینویسین
مطالبتون خیلی عالیه

سلام
ممنون.
کمی به خاطر کمبود وقت، و خیلی بخاطر بی‌حوصلگی.
سر بزنید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد