I fell asleep without realizing it. And when I awakened, there were all my relatives speaking in low tones and saying nothing but the kindest things about me. Then I knew I was dead
Ernst Lubitsch's Heaven Can Wait
---------------------------------------------------------------------------------------------
ناغافل خوابم برد. وقتی بیدار شدم، دیدم تمام دوستان و آشنایانم بالای سرم ایستادهاند و چیزهای خوب درموردم میگویند. آنوقت بود که فهمیدم مُردهام.
فیلم بهشت میتواند صبر کند از ارنست لوبیچ
تو زندگی لحظههایی هست که موزیکت به آخرش میرسه، اونوقته که مجبوری به موزیک زندگی گوش بدی؛ چقدر هم سلیقه تخمیای داره.
وینستون در همان حال که مشغول تنظیم مجدد ارقام مربوط به وزارت فراوانی بود با خود اندیشید این کار در حقیقت سندسازی هم نیست. فقط جابجا کردن یک سری پرتوپلا با یک سری پرتوپلای دیگر بود. بیشتر موضوعهایی که با آنها سروکار داشت نه ارتباطی با دنیای واقعی داشتند، نه حتی ربطی به یک دروغ صریح. آمارهای اصلاح شده به اندازهی آمارهای اصلی واهی بودند. در اکثر اوقات از وینستون انتظار داشتند که آمار و ارقام را به ابتکار خودش دستکاری و اصلاح کند. مثلا در مورد اظهارنظر وزارت فراوانی تخمین زده بودند که میزان تولید پوتین برای یک فصل بالغ بر صد و چهل و پنج ملیون جفت خواهد شد. تولید واقعی شصت و دو میلیون جفت بود. ولی وینستون در بازنویسی، تخمین وزارت فراوانی را به پنجاه و هفت میلیون تبدیل کرد تا طبق معمول بتوانند ادعا کنند میزان تولید از سهمیه درنظرگرفته شده بالاتر بودهاست. بههرحال هیچکدام از ارقام شصت و دو میلیون، پنجاه و هفت میلیون و یا صد و چهل و پنج میلیون به حقیقت نزدیک نبود. بلکه به احتمال زیاد اصلا پوتینی تولید نشده بود. و به احتمال قویتر هیچ کس از میزان تولید کفش اطلاع نداشت، اصولا برای کسی اهمیت هم نداشت. تنها چیزی که همه میدانستند این بود که در هر فصل بر روی کاغذ تعداد سرسام آوری کفش تولید میشد، در حالیکه شاید نیمی از مردم پا برهنه بودند.
کتاب 1984 نوشتهی جورج اورول
دانستن و ندانستن، آگاهی از صداقت کامل و گفتن دروغ های ساختگی، اعتقاد همزمان به دو عقیده که یکدیگر را خنثی میکردند در حالی که میدانی متضاد هم هستند، استفاده از منطق علیه منطق، اعتقاد پایبندی به اخلاق و زیر پا گذاشتن آن، اعتقاد به ناممکن بودن دمکراسی و پذیرش حزب به عنوان پاسدار دمکراسی، فراموش کردن هر آنچه که لازم است به فراموشی سپرده شود و باز در موقع لزوم آن را به یاد آوردن و مجدداً به فراموشی سپردن و بالاتر از همه به کار بردن همین فرایند در مورد خود_که نهایت هوشمندی بود: به شیوهای آگاهانه القای ناآگاهی کردن و بعد یک بار دیگر، ناآگاه شدن از هیپنوتیزمی که در مورد خود انجام دادهای. حتی برای درک «دوگانهباوری» میبایست از دوگانهباوری استفاده میشد.
کتاب 1984 نوشتهی جورج اورول
«واقعیت» آنگونه که حزب حاکم به آن اعتقاد دارد، بیرونی نیست. «واقعیت فقط در ذهن انسان است نه هیچ جای دیگر... هرچه که حزب آن را حقیقت بداند، حقیقت است.»
کتاب 1984 نوشتهی جورج اورول
میبینی چه شب ساکتی است؟ انگار هیچکس در این دنیا نیست!
یا شاید هم... من در دنیای هیچکس نیستم... .
ایگور استراوینسکی - آهنگساز آثاری همچون Short Cuts و Rise of the Gaurdians
مانند دیگران نباش حتی اگر تو تنها فردی باشی که مانند دیگران نیست.
کتاب برادران کارامازوف نوشتهی فئودور داستایفسکی
«آینده»، صورت تغییریافتهی همین «امروز» است، و امروز چیزی نیست جز صورت دگرگونشدهی «دیروز»ی که، عملاً، به دست فراموشی سپرده شده است.
We all make rules for ourselves. It's these rules that help define who we are. So when we break those rules, we risk losing ourselves and becoming something unknown
James Manos's DeXter
---------------------------------------------------------------------------------------------
همهی ما برای خودمون قوانینی درست میکنیم. همین قوانین هستند که به ما کمک میکنند تا هویت اصلیمون رو تشریح کنیم. پس وقتی این قوانین رو زیر پا میذاریم، خطر از دست دادن خودمون رو بوجود میاریم و تبدیل میشیم به یه چیز ناشناخته...
سریال دکستر از جیمز منوس