جرات کنید حقیقی باشید؛ جرات کنید زشت باشید؛ خود را همان که هستید نشان دهید. این دورویی تهوع انگیز و دوپهلویی را از چهره روح خود بزدایید!
کتاب ژان کریستف نوشتهی رومن رولان
هرچه پیشتر میروم تنهاتر میشوم. گمان میکنم «به روزِ واقعه» باید خودم جنازهام را به گورستان برسانم.
کتاب روزها در راه نوشتهی شاهرخ مسکوب
خوشبختی زمانی واقعیت دارد که تا ابد طول بکشد. زیرا اگر غم و اندوهی وارد آن شود پایان غمانگیزی خواهد داشت؛ حال آگاهانه یا ناآگاهانه. اگر ناآگاهانه باشد دردی غیرقابل تشخیص است؟
کتاب برایم کتاب بخوان نوشتهی برنهارد شلینک
اگر ثروتمند باشی سرما یک نوع تفریح می شود تا پالتو پوست بخری، خودت را گرم کنی و به اسکی بروی اگر فقیر باشی برعکس سرما بدبختی می شود و آن وقت یاد می گیری که حتی از زیبایی یک منظره برف متنفر باشی.
کتاب نامه به کودکی که هرگز زاده نشد نوشتهی اوریانا فلاچی
If the only thing keeping a person decent is the expectation of divine reward, then brother that person is a piece of shit; and I'd like to get as many of them out in the open as possible
Nic Pezzolatto's True Detective
---------------------------------------------------------------------------------------------
خودمان و مرگهای دیگران. چندبار باید بگویم هرقدر هم که شاهد مردن دیگران باشیم، این نظاره، ما را مهیای رویارویی با مرگ خودمان نمیکند. آیا این دیگران، هنگام مرگ، مرگ را یکسان تجربه میکنند؟ یا همانگونه که زندگی را متفاوت از سر گذراندهاند مرگ را به اشکال مختلف تجربه خواهند کرد؟ خرد عرفی بر این باور پای میفشارد که: «ما جملگی در گور با هم برابریم». اما آیا این سخن، سخنی از سوی کسانی که گرفتار جهل مرکباند و میخواهند دست شناخت بر سر مرگ بکشند، نیست؟ زیرا هر آنچه که برایمان نقل میکنند از "مردن" است و نه خود "مرگ".
کتاب مرگ، آن یگانه و هنر تئاتر نوشتهی هوارد بارکر
اما خود حزب نیز تأکید میکرد که کارگران بهطور طبیعی در مرتبهای پایینتر از دیگران قرار دارند و باید مانند حیوانات، با بهکار گیری چند قانون ساده، آنها را زیر فرمان نگه داشت. در واقع دربارهی کارگران اطلاعات کمی وجود داشت. نیازی هم به شناخت بیشتر از آنها نبود. تا زمانی که به کار و تولید مثل مشغول بودند، سایر فعالیتهایشان اهمیتی نداشت.
...هیچ کوششی به منظور تعلیم عقاید حزب به آنها صوورت نمیگرفت. داشتن عقاید و احساسات سیاسی قوی برای کارگران، خیلی هم مطلوب حزب نبود. برای آنها فقط برخورداری از احساسات سادهی وطنپرستی واجب بود تا در مواقع لزوم بتوان بر مبنای چنین احساساتی آنها را به قبول ساعت کار طولانیتر و یا کم کردن جیره، مجاب کرد.
کتاب 1984 نوشتهی جورج اورول