زندگی کردن روی کلک خیلی کیف دارد. آسمان بالای سرمان بود، پر از ستاره، و ما طاقواز میخوابیدیم و ستارهها را تماشا میکردیم و بحث میکردیم که آیا اینها را کسی ساخته یا خودشان پیدا شدهاند. جیم میگفت اینها را ساختهاند، من میگفتم خودشان پیدا شدهاند، چون به نظر من ساختن این همه ستاره خیلی زیاد وقت میخواهد. جیم میگفت شاید ماه اینها را ریخته، دیدم حرف حسابی است، چیزی نگفتم، چون دیده بودم که قورباغه همین قدر تخم میریزد؛ گفتم پس لابد ماه هم تخم میریزد. پریدن ستارهها را هم تماشا میکردیم و میدیدیم چهجور شره میکنند و میریزند. جیم میگفت لابد این تخمها خراب شدهاند، از لانه میاندازندشان بیرون.
کتاب سرگذشت هکلبری فین نوشتهی مارک تواین
Subscribe in Google Reader
سلام وبلاگ خیلی باحالی داری ! اما تا کی میخوای با وبلاگ سر کنی؟ اگه خواستی بیا و با ما همکار شو . از خدامه
چه جالب خودشو گول میزدهجالب بود