نمیدانم پس از مرگ چه خواهد شد، نمیخواهم بدانم کوزهگر از خاک اندامم چه خواهد ساخت. ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم، سوتکی سازد. گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش و او یکریز و پیدرپی دَم خویش را بر گلویم سخت بفشارد و خوابخفتگان خفته را آشفته سازد، بدین سان بشکند در من سکوت مرگ بارم را.
دکتر علی شریعتی
.... یواشیواش همهچیز داره برام روشن میشه. حتی وزن وزن کارها رو هم میتونم حس کنم. مثل رانندگی توی تاریکی در کوهستان میمونه؛ فقط باید نگاهت رو به جایی بندازی که ماشین روشن کرده. به همون چند متر جلو ماشین. به چپ و راست جاده نباید نگاه کنی. باید فرمان را بچسبی و فقط به چند متر جلو سپر نگاه کنی. با کسی نباید حرفی چیزی بزنی. به چیزی نباید گوش بدی. آن پخش لعنتی ماشین رو هم باید خفهش کنی تا حواست رو پرت نکنه. به مزخرفات رادیو هم نباید گوش بدی. باید هرچی توی اون خراب شدهی پایین کوه میگذشته فراموش کنی. اگه اینطور ادامه بدی یواشیواش پیچ های سخت خودشون رو نشونت میدن و هیچ خطری هم در کار نیست اما اگه بخوای به فکر چیزای دیگه باشی خوب معلومه هیچ غلطی نمیتونی بکنی. یا میافتی ته دره یا میکوبی توی کوه ....
کتاب روی ماه خداوند را ببوس نوشتهی مصطفی مستور
و همچنان که میرفتند، او [عیسی مسیح] وارد دهکدهای شد. و زنی به نام مرتاه او را به خانهاش مهمان کرد. مرتاه خواهری به نام مریم داشت که پیش پای عیسی نشسته بود و به سخن او گوش میسپرد. اما مرتاه که گرفتار خدمت به او بود، بر آشفت. پس به کنار عیسی آمد و گفت: «مولای من! آیا اهمیت نمیدهی که خواهرم مرا در خدمت گزاری به تو تنها گذارد؟ به خواهرم بفرما که بیاید و من را کمک کند!»
عیسی پاسخ داد: «مرتاه! مرتاه! تو خود را مضطرب و نگران چیزهای زیادی میکنی. اما مریم بخش مهمتر را برگزیده است، و این از او گرفته نخواهد شد.»
انجیل لوقا باب ۱۰، آیهی ۴۲-۳۸
..... اینکه در بازار بورس فلان جا چه تغییری رخ داده یا تلسکوپ هابل اخیرا از دورترین نقاط فضا چی شکار کرده یا اینکه در اثر سقوط هواپیمایی در نبراسکا شصت و پنج نفر کشته شدهاند، یا حتی زارعی دانمارکی گربهی عجیبی رو توی اصطبل مزرعهاش پیدا کرده که در برابر خورشید سبز و در سایه به رنگ خاکستری در میآد، چه فایدهای برای ما داره؟ واقعا دانستن اینکه زنی سهقلو زاییده یا مردی دو کودکش را توی وان حمام خفه کرده چه اهمیتی داره؟
قهوهام را هم میزنم و به شوخی میگویم: بالاخره باران خبر از خشکسالی جهل که بهتره.
میگوید: موافق نیستم. باران خبر دانایی انسان را آشفته میکنه و وقتی آگاهی کسی آشفته شد خود او هم درمانده میشه. دانایی پریشان از جهل بدتره چون به هر حال در ندانستن آرامشی است که در دانستن نیست. مثلا اگه شما بدونید دچار نوعی بیماری هستید که تا چند ماه دیگه میمیرید، چی احساسی خواهید داشت؟ حتی کسانی احتمالا مایلند پولی را برای ندانستن پرداخت کنند.
کتاب روی ماه خداوند را ببوس نوشتهی مصطفی مستور
هرکس روزنهای است به سوی خداوند، اگر اندوهناک شود. اگر به شدت اندوهناک شود .
کتاب روی ماه خداوند را ببوس نوشتهی مصطفی مستور
تحقق بخشیدن به افسانهی شخصی یگانه وظیفهی آدمیان است . همهچیز تنها یکچیز است . و هنگامی که آرزوی چیزی را داری، سراسر کیهان همدست میشود تا بتوانی این آرزو را تحقق بخشی .
کتاب کیمیاگر نوشتهی پائولو کوئلیو
- آنتوان چخوف در وصف همین موضوع یه جمله گفته
- ینی چخوف هم درباره حرم امام رضا چیزی گفته ؟
-درباره حرم نه، درباره ایمان ؛ میگه که ،آدمای زیادی برای دعای بارون میرن بالای کوه ولی فقط اونایی که با خودشون چتر میبرن بهش ایمان دارن
فیلم جاده از نیما اقلیما