102

اما خود حزب نیز تأکید می‌کرد که کارگران به‌طور طبیعی در مرتبه‌ای پایین‌تر از دیگران قرار دارند و باید مانند حیوانات، با به‌‌کار گیری چند قانون ساده، آن‌ها را زیر فرمان نگه داشت. در واقع درباره‌ی کارگران اطلاعات کمی وجود داشت. نیازی هم به شناخت بیشتر از آن‌ها نبود. تا زمانی که به کار و تولید مثل مشغول بودند، سایر فعالیت‌هایشان اهمیتی نداشت.

...هیچ کوششی به منظور تعلیم عقاید حزب به آن‌ها صوورت نمی‌گرفت. داشتن عقاید و احساسات سیاسی قوی برای کارگران، خیلی هم مطلوب حزب نبود. برای آن‌ها فقط برخورداری از احساسات ساده‌ی وطن‌پرستی واجب بود تا در مواقع لزوم بتوان بر مبنای چنین احساساتی آن‌ها را به قبول ساعت کار طولانی‌تر و یا کم کردن جیره، مجاب کرد.


کتاب 1984 نوشته‌ی جورج اورول


101

I fell asleep without realizing it. And when I awakened, there were all my relatives speaking in low tones and saying nothing but the kindest things about me. Then I knew I was dead


Ernst Lubitsch's Heaven Can Wait

---------------------------------------------------------------------------------------------


ناغافل خوابم برد. وقتی بیدار شدم، دیدم تمام دوستان و آشنایانم بالای سرم ایستاده‌اند و چیزهای خوب درموردم می‌گویند. آن‌وقت بود که فهمیدم مُرده‌ام.


فیلم بهشت می‌تواند صبر کند از ارنست لوبیچ



100

تو زندگی لحظه‌هایی هست که موزیکت به آخرش می‌رسه، اونوقته که مجبوری به موزیک زندگی گوش بدی؛ چقدر هم سلیقه تخمی‌ای داره.



99

وینستون در همان حال که مشغول تنظیم مجدد ارقام مربوط به وزارت فراوانی بود با خود اندیشید این کار در حقیقت سندسازی هم نیست. فقط جابجا کردن یک سری پرت‌وپلا با یک سری پرت‌وپلای دیگر بود. بیشتر موضوع‌‌هایی که با آن‌ها سروکار داشت نه ارتباطی با دنیای واقعی داشتند، نه حتی ربطی به یک دروغ صریح. آمارهای اصلاح شده به اندازه‌ی آمارهای اصلی واهی بودند. در اکثر اوقات از وینستون انتظار داشتند که آمار و ارقام را به ابتکار خودش دست‌کاری و اصلاح کند. مثلا در مورد اظهارنظر وزارت فراوانی تخمین زده‌ بودند که میزان تولید پوتین برای یک فصل بالغ بر صد و چهل و پنج ملیون جفت خواهد شد. تولید واقعی شصت و دو میلیون جفت بود. ولی وینستون در بازنویسی، تخمین وزارت فراوانی را به پنجاه و هفت میلیون تبدیل کرد تا طبق معمول بتوانند ادعا کنند میزان تولید از سهمیه درنظرگرفته شده بالاتر بوده‌است. به‌هرحال هیچ‌کدام از ارقام شصت و دو میلیون، پنجاه و هفت میلیون و یا صد و چهل و پنج میلیون به حقیقت نزدیک نبود. بلکه به احتمال زیاد اصلا پوتینی تولید نشده بود. و به احتمال قوی‌تر هیچ کس از میزان تولید کفش اطلاع نداشت، اصولا برای کسی اهمیت هم نداشت. تنها چیزی که همه می‌دانستند این بود که در هر فصل بر روی کاغذ تعداد سرسام آوری کفش تولید می‌شد، در حالی‌که شاید نیمی از مردم پا برهنه بودند.


کتاب 1984 نوشته‌ی جورج اورول